یه هفته است که دهن چمدون وسط اطاق بازه...

هر بار که از جلوش رد میشم یادم میافته و یه چیزی می ندازم توی شکمش.

کاش میشد سر و ته همه سفرها رو باکوله پشتی هم آورد.